سلام بعد از هزار سالخیلی نیاز دارم بنویسم.. که یک کمی
ذهنم دسته بندی و منظم بشه..همه چی خوبه ولی من اضطراب دارم.همه چی خوبه ولی من پریشونم.همه چی خوبه ولی من می ترسم.همه چی خوبه ولی من سردرگمم.وقتی می گم همه چی خوبه یعنی کلیت زندگی رو به راهه خداروشکر ولی جزییات...ذهنم
پریشونه چون برای هزارمین بار تو این دوازده سال اشناییمون داریم خیلی جدی تر از قبل پروسه مهاجرت رو پیش می بریم.همسر پورتفولیو میزنه و من رزومه شو درست می کنم.اون پورتفولیو می زنه من لینکدینشو درست می کنم.اون پورتفولیو میزنه من پورتفولیوشو سازمان دهی می کنم.من زبان میخونم اونم زبان می خونه.نمیدونم دیگه خلاصه که امیدوارم به نتیمه برسه.هیچ عشق و علاقه ای به مهاجرت نداریم فقط و فقط و فقط منطقمون می گه این کار درسته.. اونم منطق الانمون ورژن ۱۴۰۰!! منتها ما که نمی دونیم چی صلاحمونه چی نیست و بعد از هزاران بار تصمیم برم یا نرم گفتیم حالا امتحان می کنیم.. ولی در گند شدن روز افزون مملکت عزیزمون که شکی نیست! بریم حداقل نسل بعد از خودمونو نجات داده باشیم.. فرار.. تبعید... اخراج...ذهنم پریشونه چون خیلی درگیر کارنم.. خیلی.. دو ساله خونه ست و هر چی می گذره دیوونه تر میشه.. پیش دبستانیش انلاینه و من از مهر دارم زججججر می کشم.. نمیشینه.. دوست نداره.. نمیخونه.. نمیخواد، لج میکنه.. حرف گوش نمی ده.. و من هر روز مستاصل... هفته پیش در حالی که درگیر این چیزا بودن مدرسه سه تا کاربرگ داد که تا پنجشنبه وقت دارن بچه ها این ارزشیابی رو انجام بدن... امتحان!!!! بچه ۵ ساله!!! سه تا!!! روز تعطیل بچه!!! من دیگه ترکیدم و قاطی کردم.. مدرسه تعطیل بود پنجشنبه و من از تو شا.د شماره مامانا رو خواستم که اگه دوست داشتن بدن که گروه واتس اپ بزنیم و این درد دل...
ما را در سایت درد دل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : manamleili بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 3:55